ستاره


آی مردم، برای ستاره ننویسید. قلم های تان را در جیب کنید و لپ تاپ های تان را خاموش. سر از فردا، خود تان بهتر زندگی کنید. در مقابل خشونت، هر چند خورد باشد، در خانواده، همسایه گی، صنف ها و محل کار تان ایستادگی کنید. دفعۀ دیگر دیدید مردی زنی را می زند، خاموش نباشید. وقتی صدای جیغ زن همسایه را شنیدید، خود را به خوابیدن نزنید. وقتی داغ لت و کوب را روی دستان و صورت همکار تان می بینید، تیر تان را نیاورید. وقتی همصنفی دختر تان به صنف نمی آید چون برادرش نمی گذارد، سکوت نکنید. وقتی دختر خالۀ تان در پانزده ساله گی نامزد می شود، در نامزدی اش نرقصید. کاری کنید. نه فقط برای ستاره، چون حافظۀ کوتاه مدت تاریخی ما گواه است که او نیز فراموش خواهد شد، بلکه برای همه زنان و همه انسان هایی که روزانه در خاموشی و ذلت خشونت و تجاوز و آزار و اذیت را تحمل می کنند چون پشتیبانی ندارند و چون از ملامت شدن توسط من و شما می ترسند. برای ستاره اگر کاری می کنید، جمع شوید و بروید مقابل وزارت عدلیه بنشینید تا این که جوابی بگیرید. لطفا روی فیس بوک ننویسید تا برای چند لجظه وجدان تان راحت شود و فردا او نیز چون سحرگل، انیسه و ممتاز فراموش تان شود.

یک دیدگاه برای ”ستاره

  1. Reblogged this on سفر فمینیستی من and commented:
    ستاره خواهرم بود …

    به شدت مشغول کارم، آنقدر سرم شلوغ است که تصمیم گرفته‌ام موبایلم را خاموش کنم و به هیچ ایمیلی هم جواب ندهم
    و ناگهان در میان ایمیل‌هایی که نمی خواهم جوابشان را بدهم، ایمیلی می‌آید از وبلاگ بی‌بی‌مهرو، خواهر افغان من …
    افغا‌ن‌ها را از کودکی دیده‌ام، با آنها در شهر برخورد کرده‌ام، ولی لحظه آشنایی من با افغان‌ها برمی‌گردد به لحظه خواندن کتاب بادبادک باز و بعد از آن، هزار خورشید تابان، نوشته خالد حسینی. یادم می‌آید که کتاب بادبادک‌باز را که خواندم روی زمین نشستم و با صدای بلند گریه کردم
    و لحظه بعد برمی گردد به سفری که به مکه داشتم و مغازه داران افغان که چه مهربان بودند و همدلی می‌کردند و زمان زیادی را با هم به صحبت درباره این کتاب‌ها گذراندیم
    و لحظه بعد به خواندن صفحات زنان افغان روی فیس بوک و وبلاگ‌هایشان …
    و برای همین وقتی بی‌بی‌مهرو چیزی می‌نویسد انگار که خواهرم برایم پیغامی گذاشته باشد، به شتاب می‌روم
    و خبر که فرود می‌آید سنگین است و بغض را در گلو مچاله می‌کند و کلمات و اشک‌هایم با هم جاری می‌شود روی لپ‌تاپم.
    خبر خشونت، خبر بریدن شدن بینی و لب ستاره …
    انگار کن که خبر مثله شدن خواهرت را می‌شنوی …
    من فمینیست استعمارگرا نیستم، من پیغام بی‌بی مهرو را می‌فهمم وقتی می‌گوید که لپ‌تاپت را خاموش کن
    من به دنبال صفحه فیس بوک ستاره نمی‌گردم تا لایکش کنم
    برای زنی که لب‌ها و بینی‌اش بریده شده، گریه باید کرد … و من گریه می‌کنم
    انگار کن که ستاره خواهرم بود
    خشونت چهره امروز دنیای ما است، در عراق و افغانستان و ایران و آمریکا و آلمان، زنان قربانی خشونت می‌شوند
    و من به احترام بی‌بی‌مهرو از خشونت نمی‌نویسم نمی‌نویسم
    لپ‌تاپم را خاموش می‌کنم و به ستاره فکر می‌کنم که
    ستاره خواهرم بود

بیان دیدگاه